روایت رییس ایستگاه آتش نشانی اوین از روز حمله اسرائیل به زندان

روایت رییس ایستگاه آتش نشانی اوین از روز حمله اسرائیل به زندان

آروما: کتف شکسته، ترقوه ترک خورده و چهره زخمی، اما صدایی که هنوز محکم از «ایستگاه» می گوید؛ رییس ایستگاه ۵۱ آتش نشانی زندان اوین، روزی را روایت می کند که موج انفجار، دیوارها را فرو ریخت؛ اما نتوانست غیرت شش آتش نشان را بشکند.



به گزارش آروما به نقل از خبر آنلاین از ایسنا، صدای آرامش با تصویر آن همه زخم جور در نمی آمد. از ۲۵ سال خدمت گفت و از دختر ۱۲ ساله ای که اینروزها بیشتر از همیشه به او نگاه می کند. «من در مرخصی استعلاجی هستم، اما ایستگاه نمی تونه خالی بمونه.» این جمله اولی است که به خبرنگار ایسنا می گوید، خودش یک روایت کامل است. او صدای خودش را می شنود، اما دیگر آنرا باور ندارد. صدای مردی که با کتف شکسته، ترقوه ترک خورده، صورت زخمی و چشمانی خاکستری از آتش در آن ظهر گرم، از حمله ای که به زندان اوین شد برای ما می گوید.

او با وجود این که در مرخصی استعلاجی بود به ایستگاه آتش نشانی آمده بود و در جواب سوالی که پرسیدم، مگر در مرخصی استعلاجی نیستی، می گوید: «باید بر می گشتم ایستگاه... حتی توی مرخصی استعلاجی. یک سری کارهای روزمره است در ایستگاه که باید انجام بدهم.» او کامرانی است. رئیس ایستگاه آتش نشانی ۵۱ زندان اوین و این، نه فقط یک گزارش خبری است بلکه این روایت یک حمله است. یک جنایت. یک زخم که هنوز شعله می کشد.

دوم تیتر ماه، ساعت ۱۱: ۵۵ قبل از ظهر. یک روز گرم، به ظاهر عادی، در دل زندانی قد کشیده در شمال تهران؛ کامرانی با سمند اداره به زندان اوین می رود، مثل هر روز، برای کارهای ایستگاه.

او می گوید: «بچه ها برای بازدید ایمنی اندرزگاه ها رفته بودند، خودرو ایویکو درحال بررسی کپسول های اکسیژن بهداری بود.» خودش وارد زندان شد و فقط چند دقیقه بعد...

«انفجار...»

موج سهمگین انفجار او را به دیوار کوبید. ۲۰ دقیقه بیهوشی. کتف از جا دررفته. ترقوه شکسته. سر و صورت زخمی. اما با صدای نفس بچه ها بیدار شد. نه فقط از خواب بیهوشی، از خواب بی اطلاعی... کمی مکث می کند. انگار در ذهنش، آن لحظه را باردیگر زندگی می کند. « بچه ها فکر می کردن شهید شدم...» جمله ای که کامرانی با لبخند خفیف می گوید، اما پشت آن لرزش یک جهان است.

یک ساعت محاصره

با بسته شدن همه ورودی ها، اوین به قفسی خاموش تبدیل شد: «حدود یک ساعت طول کشید تا نیروهای بیرون به ما برسند. در این زمان، دود و گرد و خاک همه جا را گرفته بود. وقتی همکاران و نیروهای ایستگاه همجوار رسیدند، مرا به بیرون منتقل کردند. اورژانس مستقیم مرا به بیمارستان برد. ما در زندان اوین شش نفر بودیم، من بدترین وضعیت را داشتم، بقیه ترکش و شکستگی های جزئی داشتند.»



نجاتش دادند، منتقلش کردند به بیمارستان، اما دلش در اوین جا ماند. هنوز، به قول خودش، نتوانسته به محل حمله بازگردد.

«ما فقط شش نفر بودیم، اما عقب نکشیدیم»

کامرانی کمی مکث می کند و باردیگر قوت به صدایش می دهد و می گوید: «تقریباً شش نفر بودیم توی ایستگاه. بچه ها رفته بودن برای بازدید اندرزگاه ها، خودروی ایویکو هم رفته بود بهداری جهت بررسی کپسول های اکسیژن. خودم تازه رسیده بودم که انفجار شد. موج منو برد، یه سنگ بزرگ از بالا افتاد روی کتفم... من حتی فرصت نکردم پناه بگیرم. پرت شدم. وقتی به هوش اومدم، فهمیدم نصف ایستگاه نابود شده.»

نفس راحتی می کشد و می گوید: «خوشبختانه بچه هام، پیش از اصابت، از خودرو ایویکو اومده بودن بیرون و یه جورایی کمین کرده بودن. فقط صدمه های جزئی دیدن. ولی خودروی ایویکو کامل نابود شد، سوخت و از بین رفت. خودروی دوم مون هنوز سرپا بود، با اون ادامه دادن. با این که خود من اون حال رو داشتم، بچه هام با ماشین دوم، رفتن تو دل حریق و شروع کردند به مهار و اطفاء».

هیچ چیز سالم نمانده؛ جز غیرت شان

او ادامه می دهد: «چیزی از زندان اوین در ان بخش باقی نمانده»؛ این جمله اش، بار جنایتی را توصیف می کند که باید در دادگاه های بین المللی بررسی شود. حمله به زندانی که افراد غیرمسلح و کارکنان خدماتی در آن حضور دارند، مصداق بارز جنایت جنگی است. اما در بین ویرانه ها، چیزی هست که باقی مانده؛ غیرت، شرف و وفاداری آتش نشان ها. چیزی که هیچ موشکی قادر به نابودی آن نیست.



پرچمداران خاموش

پیش از خداحافظی، به عقب برمی گردد و از تمام این سال ها می گوید: « آتش نشان ها همیشه پرچمدار حوادث بودند، وقتی هیچ کس نبود. ما از خانواده و زندگی گذشتیم، اما پای کار ماندیم. آتش نشان ها مظلوم اند، از مسؤلان می خواهم این را درک کنند.»

در این روایت درد و جنایت، جا دارد که گفته شود، نیروهای آتش نشانی، وقتی به ایستگاه خود می آیند و آماده عملیات می شوند، تمامی دغدغه و مشکلات شخصی خویش را پشت در ایستگاه گذاشته و تمام ذهن خویش را متمرکز به کار خود می کنند. جنگ با آتش و آوار که می شود، فرصتی را برای فکر کردن به نادیده گرفته شدن، مشکلات اقتصادی، خانواده و... به ذهن آنها نمی دهد. مشکلات درونشان سنگینی می کند، اما مانعی برای کم گذاشتن در نجات جان و مال مردم نمی شود.

آتش نشانان همیشه بدون هیچ گونه چشم داشتی در دل میدان بحران ها بودند، هستند و خواهند بود. مردانی که وقتی همه از محل حادثه دور می شوند برای حفظ جان آنها به دل حادثه می روند و با تمام قدرت عملیات می کنند. بی آن که به فکر جان خود باشند. خیلی از افراد شاید بیان داشته باشند که وظیفه خودشان را انجام می دهند. سوالی که در این جا مطرح می شود، اینست که در ازای چه چیزی، کسی حاضر است جان شیرین خویش را به خطر بندازد برای دیگران آن هم در دل آتش و آوار. آتش نشانی، شغل نیست، یک انتخاب عاشقانه برای خدمت به مردم و کشور است.

تهران، بزرگ ترین شهر ایران، با بیشترین حجم حوادث است. بیشترین نیروهای آتش نشانی در تهران حضور دارند. در خیلی از حوادث در شهر های مختلف ایران، حضور داشتند. تنها در حادثه پلاسکو، ۱۶ آتش نشان جان خویش را از دست دادند. متروپل، حادثه اسکله شهید رجایی و ده ها حوادث دیگر همچون حوادثی بود که نیروهای آتش نشانی تهران در آن جا حضور داشتند. در جنگ ۱۲ روزه با رژیم صهیونیستی، زحمات شبانه روزی این عزیزان، با حجم بسیار حوادث در تهران را دیدیم. گفتی است که این قهرمانان گمنام، باوجود اینکه در کل کشور، همه آتش نشانان زحمت کش جزو مشاغل سخت محسوب می شوند، در تهران خیلی از این عزیزان، شامل مشاغل سخت نمی شوند. از این جهت، از مسئولان و به ویژه مجلس شورای اسلامی، توقع می رود، این مشکل عزیزان را هر چه زود تر برطرف کند.

۲۲۳۲۱۷





منبع:

1404/05/17
10:52:12
0.0 / 5
67
تگهای خبر: آرامش , ارز , خدمات , خواب
این مطلب را می پسندید؟
(0)
(0)
X

تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
لطفا شما هم نظر دهید
= ۶ بعلاوه ۲

aroma لینک دوستان آروما

آروما AromaStore

aroma تگهای آروما

aromastore.ir - حقوق مادی و معنوی سایت آروما محفوظ است

Aroma آروما

فروشگاه آروما استور

آروما: تجربه‌ای لوکس از طعم‌ها و عطرهای بی‌نظیر